شب است و نیـمی از عالم به خواب است
   
مــــرا در دیـــــــــــده جـای خواب آب است
 
نه شــــوقی از بهشتــــــم هســـت در دل
 
نه تــــــــــرس از دوزخ و روز حسـاب است
 
متـــرس از زاهـــد و جــــــــامی به پیش آر
 
بیـــــــا ســـاقی که حـــال دل خراب است
 
نـــــظام این جهـــــــــــــــان از هم بپاشیم
 
که جــــــــــــــوش می نشان انقلاب است
 
به پیـــــــری ذوق و حالـــــی نیست در دل
 
بنوش اکنـون که هـــنگام شبـــــــاب است
 
مـــــــرا با زهـــــد و تقــــوی نیست کـــاری
 
که رندان را مــــی و جـــــــام انتخاب است
 
هنــــــــر در دفتر و در ســــــــــاز و در نقش
 
بسی جــــــادو که انـــدر این کتاب است
 
میــــــــــــاموز از کسی آییــــــــــــن نیــکی
 
که این نیکی به صد پستی نقــــــاب است
 
زمیـــــــــــــن را چــــــــاپلوسی گشته آیین
 
که اینســـــان در طــــــــواف آفتـــاب است!
 
بیـــــــا می نوش و گــــــــــرد خویش میگرد
 
که از سنــگ سیه بهتـــــــر شــــراب است
 
سحـــــــــــــر شد شب سر آمد صوفی اما
 
همه عالم به خواب است و به خواب است!
 
 
مهران نيك سيما (صوفي)
 
 
 
انوشیروان روحانی
 
پنجشنبه یکم مرداد ۱۳۱۹ در یک خانوادهٔ هنرمند، در رشت به دنیا آمد. انوشیروان روحانی پس از دو سال که مدّت مأموریت پدرش به پایان رسید، به اتفاق خانواده به تهران آمد و در سه سالگی یک ارگِ بادی دستی برای او خریدند. سپس با راهنمایی پدر و تداوم در راه فراگیری موسیقی، به شکلی پیشرفت کرد که در سن شش سالگی در «جامعه باربد» که به سرپرستی شادروان اسماعیل مهرتاش اداره می‌شد، برنامه‌هایی اجرا کرد که مورد تشویق مهرتاش و مدعوین قرار گرفت. روحانی در سن ۷ سالگی با راهنمایی‌های پدر، با نت آشنا شد و در همین اوقات وارد هنرستان موسیقیشد. در هنرستان موسیقی، جواد معروفی تعلیم وی را بر عهده گرفت...
 
ادامه در ویکی پدیا...
 
 
درود بر این هنرمند دوست داشتنی. همین الان که در حال نوشتن این متن هستم دارم همزبان از آلبوم یادگار عمر ایشون رو گوش می دم. واقعا دوستشون دارم...
خجسته زادروز این هنرمند بزرگ و دوست داشتنی کشورمون رو به ایشان و همه دوست داران موسیقی ایرانی تبریک عرض می کنم.
 
وبسایت رسمی انوشیروان روحانی
 
 
دانلود آلبوم
پیانو نوازی استاد
انوشیروان روحانی
 
یادگار عمر 1
 
یادگار عمر 2
 
 
 
 
این روز های خیلی گرفته ام...
هر بار که یه جای خالی توی روحم پیدا می کنم همینطور میشم ...
ولی خب هر بار بعد از یه مدت ، با کمک فکر ، ساز ، خط ، نقاشی یا بالاخره یه جوری پر شد و دوباره تونستم به زندگی عادی ادامه بدم ...
عادی؟؟؟
الان که به اینجا رسیدم سر هزار تا دوراهی موندم... یکیش اینکه زندگی عادی چی هست اصلا؟؟؟!!
من عادی نیستم یا دنیا؟؟!!
ترازوی ارزش هام بهم ریخته ! دیگه نمی دونم چی ارزش چی رو داره یا سنگین تره یا سبک تر ...
تا حالا تصور می کردم صداقتم از هر چیزی با ارزش تره ... ولی خب چه فایده که در مقابلش فقط دروغ هست ...
تصور می کردم آرامش روحم از هر چیزی با ارزش تره ... ولی چه فایده که در مقابلش حرف زور هست و فریاد ...
تصور می کردم سادگی و متانت روحم از همه چیز باارزش تره... ولی چه فایده که در مقابلش سوء استفاده است و خیانت ...
هر چیزی که براش ارزش قائل بودم انداختن زیر پا ! لااقل لگد مالش نکردن که ازش حماسه نه ! حد اقل یه قصه نامردی و ظلم بنویسم !!!  خیییلی عادی... انگار زندگی روزمره است...
 
یا من مال این دنیا نیستم ...یا این دنیا داره ارور میده !
 
خسته شدم ! خیییلی هم خسته شدم...
روحم شده مثل لباسی که دائم بشوری ، محکم بچلونی بذاری خشک شه بعد اتو نزده دوباره بشوری  و بچلونی و ...
 
 
از بس برای همه انرژی گذاشتم دیگه چیزی برای خودم نمونده ...
خیلی سال پیش با خودم گفتم هر کسو دیدی انرژی منفی داره برو طرفش ... همه انرژی های منفیشو بگیر و بهش امید بده ...
بهش انرژی مثبت بده ... خدا همیشه کمکت میکنه ... ایمانت رو قوی می کنه ...
 
خدایا ناشکری نمی کنم ... خودت می دونی...
می دونم می دونی بنده خوبی ام...
می دونم می خوای بهتر باشم ...
می دونم دوستم داری ...
می دونم داری کاری می کنی بجز خودت هیچ کسو نداشته باشم و به هیچ کس نیاز و دلبستگی نداشه باشم ...
اما شارژم خالی شده ! دیگه انرژی ندارم ...
روحم نشتی داره ...روز بروز داره خالی تر میشه ...
دوست دارم خاموش شم ...
سختش نکن لطفا ...
بعد از عمری رفاقت و مهمون نوازی نذار با دلخوری تموم شه ...
 
آرام
 
 
 
 
 

 

من هنوز به اين دنيايي كه در آن زندگي ميكردم انس نگرفته بودم دنياي ديگر به چه درد من ميخورد!

بوف کور
(صادق هدايت)


»»»

با خودمان می گوییم، عادت می کنیم و با صراحت زیادی، این جمله را تکرار می کنیم.
آن چیزی که هیچ کس نمی پرسد، این است که: "به چه قیمتی عادت می کنیم؟"


ژوزه ساراماگو

 

☼☼☼

كوچك بودم
خيال مي‌كردم ؛
بزرگ كه شوم
قَدَم مي رسد به خدا ،
كه دستش را بگيرم برويم كافه‌اي، جايي
كمي خلوت كنيم

حالا نمي‌دانم ،
من كوچك مانده‌اَم
يا خدا بزرگتر شده !
 
»»»
 
نیست ؛
درست وقت‌هايي كه ،
كسي بايد باشد ...


پي‌نوشتــ : روبراهَم ،
رو به راهي كه دراز به دراز روبرويم اُفتاده
 
»»»
 
بايد با ديوارها حَرف زد ،
آدم‌ها ،
لال شده‌اند !
 
»»»
 
دلم را مي‌دَهم كسي نِگَه دارد ؛
خسته‌اَم ، 
سنگين مي‌زَند !
 


(سپيده داودي )
 
☼☼☼
 
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمه بدون اینکه بخوای بزور بهش حالی کنی ...
ولی هیچ چیز عذاب آور تر از این نیست که اون نفری که درک میکنه همیشه تو باشی !!!! نه کس دیگه
آرام
 
 
 
خیلى بده احساس کنى مثل دارویى!!
فـقــط وقـت نـیــاز ازت استـفاده کـنند...
 
 
 
و این طور حرفها و درد دل ها سر دراز دارد ...
 
 
دانلود نت آهنگ
خواب و خیال - خالقی
 
 
دانلود نت آهنگ
خواب و خیال - محجوبی
 
 
دانلود نت آهنگ
بخواهی ، نخواهی
 
 
 
 
 

براي اطلاع از پست هاي جديد از طريق ايميل ، شركت در  تالار گفتگو و استفاده از دفعات دانلود نا محدود در سايت ثبت نام كنيد